یاداشت های روانشناسی

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

آزمایش در دین

پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ب.ظ | Fateme Hamdi | ۱ نظر

 

 

«بسم الله الرحمن الرحیم »

 

 

تاثیر پدر و مادر بر دین داری فرزندان 

 

 

در این آزمایش به تاثیر والدین بر روی فرزندان می پردازیم ، آنچه که یافته ها نشان می دهد مادران بیشتر از پدران در رشد مذهبی فرزندان خود موثر اند اما همه بررسی ها این حکم کلی را تأکید نمی کنند و نباید از تاثیر پدران بر دینداری فرزندانشان غافل شد .

 

بررسی های برخی از پژو هشگران نشان می دهد

 که پدران در مجموع موثر ترند از مادران اند و یافته های برخی دیگر در این مورد مبهم بوده اند اما شواهد نشان می دهد به طور کلی مادران موثر ترند از پدران ، مادران ممکن است نقش موثرتری در اجتماعی سازی مذهبی داشته باشند ، زیرا فرهنگ های غربی زنان از مردان مذهبی ترند ودر پرورش هم مسئولیت بیشتری بر عهده دارند ، مثلاً ممکن است عمده مسئولیت را در مورد بردن بچه ها به کلیسا و آموختن دیدگاه های اساسی مذهبی به آنان به عهده گیرند به همین سبب عجیب نیست که مردم نوعا بر این تصورند که مادرانشان تاثیر قوی تر بر دین داری دارند.

در پژوهش فرانسیس و براون1990,1991در مورد تاثیر عوامل اجتماعی بر نگرش نسبت به نیایش ، این دو بررسی به زمینه های تمایل به نیایش و آداب آن در میان دو گروه سنی از نوجوانان انگلیسی می پرداخت ، تحقیق نخست تقریبا 5000دانش اموز 11ساله و دومی حدود 700دانش آموز 16ساله را در بر می گرفت همه دانش آموزان به مدارس کاتولیک رومی ، کلیسا انگلستان ، یا مدارس دولتی غیر نحله ای می رفتند . 

شرکت کنند گان علاوه بر گزارش درباره رفتار های مذهبی خود و والدینشان مقیاسی شش ماده ای را تکمیل کرده اند که نگرش آنان را نسبت به نیایش می سنجید(مثلاً نماز خواندن خیلی به من کمک کرد )نتایج نشان دادند که در ارتباط با کلیسا رفتن فرزندان در هر گروه سنی والدین عوامل نیرومندی بودند ، اگر چه مادران پیوسته تاثیر بیش از پدران داشتند لیکن شواهدی وجود داشت حاکی از این که در مورد 16ساله ها تاثیر والدین بر نیایش کودکان کاهش و تاثیر کلیسا افزایش می یابد . پس از آن که سایر عوامل بررسی شدند معلوم شد که رفتن به مدارس کاتولیک رومی یا کلیسا انگلستان ظاهراً تاثیری در عمل نیایش نوجوانان ندارد لیکن تاثیر مدارس کلیسا ی انگلستان بر نگرش اندکی منفی بود . 

و نتیجه این بود که اهمیت جدی گرفتن یادگیری اجتماعی یا تفسیر های مبتنی بر مدل سازی را درباره نیایش تاکیید می کند کودکان و نوجوانانی که نیایش می کنند ظاهراً این کار را بیشتر بر اساس آموزش مستقیم با الگو پذیری ضمنی از خانواده خود و جماعت کلیسا انجام می دهد نه به نحوی خود انگیخته و برحسب نیاز های رشد . 

 

لیکن کاملا امکان دارد که پدران هم سهمی مهم در این میان داشته باشند به ویژه تا جایی که نگرش های مذهبی آنان با نگرش های مذهبی مادران و کلیسا هم ساز یا ناساز است پدران ممکن است سر مشق دین ورزی پیوسته یا انکار دین پس از اجتماعی سازی مذهبی آغازین باشد . بنابراین پدران و مادران ممکن است در اجتماعی سازی فرزندانشان به نحوی متفاوت داشته باشند وبه  شیوه های گوناگون در دوره های مختلف بران تاثیر بگذارند مثلاً بررسی 400خانواده در نواحی روستایی آیووا نشان داد که پدران و مادران هر دو در انتقال دین به فرزندان نقش مهمی دارند . 

 

 

 

 

 

 

منبع ؛روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، برنارد اسپیلکا ص157

 

روانشناسی دین در خبر گزاری های خارجی و اسپیلکا

پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ب.ظ | Fateme Hamdi | ۰ نظر

در چیستی بنیاد گرایی دین 

 

 

 

 

این تعریف از دین به یک نکته‌ى مهم دومى نیز اشاره دارد: دین نظامى از اعتقادات و مناسک است. بنابراین دین داراى یک ایمان و علم است و هم‌هنگام از یک کِردمان (praxis) زندگى برخوردار است که این ایمان را بوسیله‌ى مناسک معین دینى به جاى مى‌آورد. امر سومى نیز هست که نباید از نگاه دور داشت: چنین ایمانى و چنین کِردمانى گروهى از انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کرده و ایشان را به شکل جماعت‌هاى مذهبى و کلیسایى پیوند مى‌دهد که در مقیاسى بزرگ‌تر در ادیان شاهد آن هستیم. تعریف دین ـ جامعه‌شناسیک را مى‌توان به سهولت به توصیفى یزدان‌شناسانه (تئولوژیک) از دین برگرداند: بر این اساس ضامن معناى زندگى بطور عام خداوند یا خدایان و یا دیگر قدرت‌هاى مقدس و بَرین هستند. طبیعى است که براى فهم معنا ـ پاسخ دینى اهمیت ویژه دارد که ما با یک خداتصویر یک‌خدایى سروکار داشته باشیم یا چندخدایى. سرچشمه‌ى علم دینى یا ایمان ـ به زبان یزدان‌شناسانه ـ نهفته در خود انسان‌هاى مذهبى نیست. از این رو اغلب ادیان رجوع مى‌کنند به یک اعلان آفریده یا وحى خداوند یا وحى خداوندان. بنابراین انسان‌هاى دینى بدنبال هر ایمانى نیستند، بلکه براى ایشان مسئله بر سر ایمان راستینى است که خدا یا خدایان مورد ستایش ایشان آن را روا و مجاز دانسته است. در این رابطه سخن از «درست‌ایمانى‌» (orthodoxy) در دین مربوطه مى‌رود. منظور از درست‌ایمانى نامیدن رایج یک گروه مذهبى درون یک دین نیست، بلکه درست‌کیشى هواداران در ایمان و علم دینى است. کِردمان مذهبى در زندگى روزمره نیز امرى اختیارى نیست، بلکه اغلب برآیند یک سنت دیرین و مقدس است. گاه کِردمان مذهبى، خود بخش بنیادین وحى است، گاه قدمت سنت چند صدساله اصالت این کِردمان و تطابق آن بر اعتقادات دینى را تأیید کرده و بدان قداست بخشیده است. همان‌گونه که «درست‌دینى» (orthodoxy) علم راستین و ایمان راستینِ دین را تضمین مى‌کند، «درست‌کِردارى» (orthopraxy) نیز ضامن عمل راستین و مجاز در جامعه‌ى دینى است. در پى مبانى و شالوده‌هاى دین و ادیان را که براى مفهوم ما از دین حائز اهمیت است، یکبار دیگر جمع مى‌بندیم: ـ ادیان نظام‌هاى معنایى هستند ـ خداـ‌ انگاره‌هاى ادیان ـ ادیان به مثابه‌ى نظام‌هاى وحیانى ـ روایتِ نوشتارى وحى (انجیل، قرأن) ـ روایتِ گفتارى/نقلى وحى (سنت) ـ درست‌ایمانى دین به‌مثابه‌ى ایمان راستین ـ درست‌کِردارى دین به‌مثابه‌ى کِردمان درست در زندگى روزمره. در پى مى‌کوشیم این بنیادها(مبانى و شالوده‌ها)ى دین، بعبارتى بنیادهاى ادیان و کلیساهاى گوناگون را معیار کاوش خود قرار ‌دهیم. به نظر مى‌آید در بنیادهاى نامبرده مهم‌ترین آنها محفوظ و ملحوظ مانده‌اند. در بررسى خود خواهیم دید که بنیادگرایى دینى در اصل مبارزه‌اى است بر سر همین شالوده‌هاى بنیادین. ممکن است که جماعت‌هاى دینى، همانند بنیادگرایان آمریکا، بنیادها fundamentals را خود تعریف ‌کنند ـ که در این صورت باید بررسید که این بنیادها واقعا تا چه اندازه با بنیادها و شالوده‌هاى دین در تماس قرار مى‌گیرند ـ ، و یا اینکه باید اشاره کرد به بنیادهاى ضمنى و پوشیده و مبارزه در راه این بنیادها در ادیان، تا بتوان به درک ریشه‌اى گرایش‌ها و خطرهاى بنیادگرایانه‌ دست یافت. روشن‌‌سازى در این زمینه به معناى تعیین مرز میان بنیادگرایى دینى و دیگر مظاهر بنیادگرایانه در جامعه، دانش یا سیاست نیز هست. اغلب چنین است که ما از مظاهر بنیادگرایانه‌ى هر یک از ادیان تحلیلى تاریخى، روانشناختى، سیاسى، فرهنگى و غیره ارائه مى‌دهیم. ولى در واقعیت، ما اغلب با یک تنازع پرمهم‌ و ژرفناک سروکار داریم که ریشه در بنیادهاى واقعى آن دین مربوطه دارد. ۳. گرایش‌هاى بنیادگرایى در ادیان از تأملاتى که تا اینجا درباره‌ى دین مطرح کردیم، مى‌توان برخى گرایش‌هاى و خطرهاى اساسى بنیادگرایى‌ها را تشخیص داد که در دین و بطور کلى در هر یک از ادیان یافت مى‌شوند. در عمل برخى گرایش‌هاى اصلى بطور کلى با پدیده‌ى دین در ارتباط هستند و برخى دیگر با تفسیر و شکلگیرى بنیادهاى دین در ادیان گوناگون. بطور کلى مى‌توان گفت که خطرها و گرایش‌هاى بنیادگرایانه ماهیت دین را همواره همراهى مى‌کنند: دین به‌مثابه‌ى گریزگاه دیدیم که دین مى‌خواهد پاسخى باشد به پرسش و تمنّا از پى معناى زندگى . ادیان نظام‌هاى معنا ـ پاسخ تجربه‌شده هستند. پاسخ‌هایى که به پرسش از معناى زندگى داده‌ مى‌شوند، پاسخى‌هاى قطعى و خدشه‌ناپذیرند. آنکس که به پرسش از معناى زندگى پاسخ داده باشد، یقین دارد که پاسخ هم معتبر است و هم قطعى. اعضاى جماعت‌هاى دینى یقین دارند که دین ایشان معنا ـ پاسخ معتبر به پرسش از پى معناى زندگى را داده است. ولى انسان دینى و یا یک عضو جماعت دینى بطور معمول هم‌هنگام در یک جهان سرشار از دگراندیشان زیست دارد. پس از قرار معلوم معنا ـ پاسخ‌هاى گوناگونى ـ دینى، ایده‌ئولوژیک و یا نوعى دیگر ـ در این جهان امکان‌پذیرند. بنابراین مى‌توان پرسید، انسان دینى نسبت به این دگرنگرىِ به هستى چه رفتارى خواهد داشت؟ رفتارى روادار یا خیر؟ این خطر همواره فرد مؤمن را تعقیب مى‌کند که پاسخى که او بدان یقین دارد و آن را قطعى مى‌شمارد را نه تنها براى خود معتبر بداند، بلکه پهنه‌ى اعتبار آن را به دگراندیشان و مؤمنان دیگر ادیان گسترش داده و به ایشان تحمیل کند. بطور کلى، دین در خطر مطلق شمردن پاسخ‌هاى خود است.

در کتاب اسپیلکا آمده است ؛(تاکیید اخیربر تکامل و وراثت ج، به همراه پژوهش درباره تحریک مغزی به نهضتی انجامیده است که مدعی است بخش اعظم  رفتار انسانی ما را ژن ها از پیش تعیین کرده اند تاکیید داروین بر انطباق و انتخاب طبیعی شماری از زیست شناسی در روانشناسان تکاملی را متقاعد کرده است که توجه خود را به تعیین ارثی رفتار پیچیده انسان معطوف کنند وضع فعلی این سوال را پیش می آورد که آیا ما پیش ساخته ایم ؟ سپس گام کوتاهی لازم است تا بپرسیم آیا ما برای دین طراحی شده این نیو برگ اظهار می دارد ؛تا وقتی مغز ما چنان ساخته می شود که هست ، خدا هم جایی نخواهد رفت . داکویلی و نیوبرگ ، دید گاه خود را الاهیات اعصاب می نامند این کوشش در راستای کار پیشین آنها تا حد زیادی نظری است آنها اساسا ارتباط مستقیمی میان دین وجنبه های فاعلی از زیست شناسی قائل اند ، موضوعی که ماباان مخالفیم مقدار زیادی از پژوهش های اخیر نشان می دهد که وقتی کسی دعا می کند یا دچار تجربه های دینی می شود ساختار های گونا گون مغز او فعال می شود این برسی ها صرفا نشان میدهند که مغز  چنان که در کل رفتار دخیل است ، در نواحی شناختی ، عاطفی یا حرکتی نیز دخیل است . لیکن تأکید نمی کنند که این فعالیت عصبی اختصاصا برای دین پدید می آیید یا صرفا ویژه کار کرد های مذهبی است این عرصه پژوهشی مستلزم صلاحیت و احتیاط فراوان ، غلبه بر اشتیاق و پسند شخصی است هنوز بسی دور از آنیم که زیست شناسی را کلید نهایی  فهم و مذهب به شمار او یییم )

 

 

 

 

 

 

 

منبع ؛ خبر گذاری دویچه وله فارسی 

وکتاب روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی اسپیلکا ص۸۸

روانشناسی دین در خبر گزاری های داخلی

پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۳۷ ب.ظ | Fateme Hamdi | ۰ نظر

مروری بر دیدگاه های چند تن از روانشناسان غربی

 

اشاره: در مقالة‌ حاضر دیدگاه‌ نظریه‌پردازانی‌ که‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نظریة‌ خاصی‌ را به‌ طور مستقل‌ ارائه‌ کرده‌اند مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است. ابتدا نظریه‌ ویلیام‌ جیمز (1901) پیرامون‌ تجربیات‌ دینی‌ که‌ به‌ صورت‌ گزارش‌های‌ افراد مختلف‌ ارائه‌ شده‌ مطرح و نهایتاً‌ نظریة‌ ناهشیار به‌ عنوان‌ منبعی‌ برای‌ تجربیات‌ جذبه، عرفان، اشراق‌ و هرگونه‌ تجربیاتی‌ که‌ نوعی‌ ارزش‌ معنوی‌ دارد ارائه‌ شده‌ است. سپس‌ نظریة‌ گوردون‌ آلپورت‌ (1950) در خصوص‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ درونی‌ و بیرونی‌ و تفاوتهای‌ هریک‌ با دیگری‌ مطرح شده‌ است. در ادامه‌ نظریه‌ اریکسن‌ (1968) در خصوص‌ ایمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نیاز حیاتی‌ انسان‌ بزرگسال‌ که‌ تحول‌ یافتة‌ ظرفیت‌ اعتماد کودک‌ به‌ جهان‌ و مادر است‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است. مفهوم‌ دیگری‌ که‌ از سوی‌ اریکسن‌ مطرح‌ شده‌ «هویت» و «بحران‌ هویت» است. این‌ مفاهیم‌ که‌ در بحث‌ شکل‌گیری‌ شخصیت‌ فرد مطرح‌ می‌شود با دینداری‌ ارتباط‌ پیدا کرده‌ است. همین‌ ارتباط‌ باعث‌ شده‌ است‌ تا برخی‌ از روان‌شناسان‌ مانند جیمز مارشیا (1980) و آدامز (1989) گرایش‌ به‌ دین‌ را به‌ عنوان‌ بخشی‌ از هویت‌ فرد در نظر بگیرند. در خاتمه‌ نظریه‌ فولر و لوین‌ (1980) کاملاً‌ توضیح‌ داده‌ شده‌ است. طبق‌ این‌ نظریه‌ ایمان‌ طی‌ شش‌ مرحله‌ تکامل‌ می‌یابد. این‌ مراحل‌ از کودکی‌ و نوجوانی‌ آغاز شده‌ و تا میانسالی‌ تحول‌ می‌یابد. علم‌ روان‌شناسی‌ طی‌ یک‌ قرن‌ گذشته‌ نسبت‌ به‌ پدیدة‌ مذهب‌ موضع‌گیری‌های‌ بسیار متفاوتی‌ داشته‌ است. اگر چه‌ ویلیام‌ جیمز و استانلی‌هال‌ به‌ عنوان‌ متقدمین‌ روان‌شناسی‌ در آمریکا نسبت‌ به‌ مطالعة‌ دین‌ توجه‌ خاصی‌ داشتند اما روند مطالعات‌ روان‌شناسی‌ در غرب‌ و خصوصاً‌ آمریکا حاکی‌ از عدم‌ توسعة‌ رغبت‌های‌ متقدمین‌ توسط‌ متاخرین‌ است. ویلیام‌ جیمز (1902) در کتاب‌ گونه‌های‌ تجربة‌ دینی‌ خود که‌ شامل‌ بیست‌ سخنرانی‌ وی‌ است‌ به‌ بررسی‌ انواع‌ تجربیات‌ دینی‌ پرداخته‌ است. وی‌ ضمن‌ استناد به‌ تجربیات‌ شخصی‌ افراد در حالات‌ جذبه، خلسه‌ و احساس‌ حضور نزد پروردگار به‌ مسئله‌ وحدت‌ وجود که‌ از مباحث‌ اساسی‌ در فلسفه‌ و عرفان‌ است‌ توجه‌ می‌کند (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحة‌ 109). دامنة‌ مطالعات‌ ویلیام‌ جیمز در زمینة‌ تجربیات‌ دینی‌ از کشور آمریکا فراتر رفته‌ و فرهنگ‌ شرق‌ را نیز در بر می‌گیرد. این‌ بررسی‌ها شامل‌ سرگذشت‌ غزالی‌ و اشاره‌ به‌ اشعار شبستری‌ در گلشن‌ راز نیز می‌شود. حاصل‌ این‌ مطالعات‌ منجر به‌ ارائه‌ یک‌ فرضیة‌ اساسی‌ در زمینه‌ روان‌شناسی‌ دین‌ می‌شود (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحه‌ 110). طبق‌ این‌ فرضیه،محتوای ناهشیار صرفاً‌ شامل‌ خاطرات‌ ناقص، تداعی‌ معانی‌ عجیب‌ و غریب‌ و مانند آن‌ نیست. بلکه‌ قسمت‌ ناهشیار شخصیت‌ انسان‌ می‌تواند منبع‌ و سرچشمه‌ بسیاری‌ از شاهکارها و آثار نبوغ‌ باشد. جیمز می‌گوید: «به‌ هنگامی‌ که‌ مسئله‌ تصوف، عرفان، دعا و نیایش‌ را مورد مطالعه‌ قرار داده‌ بودیم‌ ملاحظه‌ کردیم‌ که‌ در زندگی‌ مذهبی‌ نقش‌ عمده‌ را فیض‌نهایی‌ که‌ از قسمت‌ ناهشیار ما می‌رسد بازی‌ می‌کنند. بنابراین‌ من‌ فرضیه‌ خود را اینطور قرار می‌دهم: این‌ حقیقت‌ برتر که‌ ما در تجربیات‌ دینی‌ با آن‌ ارتباط‌ پیدا می‌کنیم، بیرون‌ از حدود وجود فردی‌ ما هرچه‌ می‌خواهد باشد، درون‌ حدود وجود ما، دنبالة‌ ضمیر ناهشیار ما از اوست. وقتی‌ که‌ ما به‌ این‌ نحو پایة‌ فرضیة‌ خود را بر روی‌ امری‌ که‌ مورد قبول‌ دانشمندان‌ روان‌شناس‌ است‌ قرار می‌دهیم، با علوم‌ امروزی‌ تماس‌ خود را حفظ‌ کرده‌ایم؛ حال‌ آنکه‌ علمای‌ علم‌ کلام‌ چنین‌ تماسی‌ را ندارند» (ویلیام‌ جیمز() 1356 صفحه‌ 197). استانلی‌ هال‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ رئیس‌ انجمن‌ روان‌شناسی‌ آمریکا(APA) نیز به‌ عنوان‌ یکی‌ از پیشکسوتان‌ روان‌شناسی‌ در آمریکا به‌ بررسی‌ دین‌ علاقمند بود و نشریه‌ای‌ را در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ تاسیس‌ کرد که‌ تا سال‌ 1915 چاپ‌ می‌شد. مقالات‌ چاپ‌ شده‌ در این‌ نشریه‌ عمدتاً‌ به‌ آموزش‌های‌ اخلاقی‌ و مذهبی‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ مربوط‌ می‌شد (استانلی‌ هال‌ 1891 به‌ نقل‌ از ریچارد.اِل‌ . گورساچ() 1988). همانطور که‌ در ابتدای‌ مقاله‌ ذکر شد روان‌شناسان‌ موضع‌گیری‌های‌ متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ بررسی‌ دین‌ در حوزة‌ علم روان‌شناسی‌ داشته‌اند. آنچه‌ که‌ در این‌ مقاله‌ بیشتر به‌ آن‌ توجه‌ می‌شود ذکر نظریاتی‌ است‌ که‌ مذهب‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ موضوع‌ مستقل‌ و حائز اهمیت‌ مورد توجه‌ قرار داده‌ و دربارة‌ آن‌ نظریه‌پردازی‌ کرده‌اند. و نه‌ کسانی‌ که‌ دربارة‌ انسان‌ نظریه‌پردازی‌ کرده‌اند و دین‌ را نیز مانند سایر موضوعات‌ مشمول‌ همان‌ نظریه‌ کلی‌ خود دانسته‌اند. همانطور که‌ در ابتدای‌ مقاله‌ اشاره‌ شد روان‌شناسان‌ موضع‌گیرهای‌ متفاوتی‌ نسبت‌ به‌ بررسی‌ دین‌ در حوزة‌ علم‌ روان‌شناسی‌ داشته‌اند. از میان‌ بینانگذاران‌ مکاتب‌ مختلف‌ در روان‌شناسی‌ زیگموند فروید با پدیدة‌ دینی، برخوردی‌ کاملاً‌ منفی‌ داشته‌ و به‌ صورت‌های‌ مختلف‌ کوشیده‌ است‌ تا اصالت‌ دین‌ را نادیده‌ بگیرد. از سوی‌ دیگر بنیانگذار رفتاری‌ نگری‌ جان‌ واتسن‌ (1925) نیز با توجه‌ به‌ اینکه‌ موضوع‌ علم‌ روان‌شناسی‌ را «رفتار» قابل‌ مشاهده‌ و اندازه‌گیری‌ اعلام‌ می‌کند و با هرگونه‌ روش‌های‌ بررسی‌ درون‌ نگرانه‌ مخالفت‌ می‌کند و برای‌ بررسی‌ اعتقادات‌ مذهبی‌ مجالی‌ باقی‌ نمی‌گذارد (ال.بی.براون‌ () 1987 صفحه‌ 98). ریچارد گورساچ‌ (1988) که‌ به‌ بررسی‌ تاریخچة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ پرداخته‌ است‌ معتقد است‌ که‌ از دهة‌ 1930 تا 1960 در زمینه‌ روان‌شناسی‌ دین‌ مطالعه‌ مهمی‌ انجام‌ نشده‌ است. البته‌ گوردون‌ آلپورت‌ از سال‌ 1950 در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ کتاب‌ فرد و دینش‌ را تالیف‌ کرد که‌ بایستی‌ حرکت‌ او را در این‌ زمینه‌ حائز اهمیت‌ دانست. هنر آلپورت‌ این‌ بود که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ روان‌شناس‌ اجتماعی‌ با ارائه‌ نظریة‌ جهت‌گیری‌ درونی‌ و بیرونی‌ نسبت‌ به‌ دین‌ در انسان‌ توانست‌ مطالعات‌ روان‌شناسی‌ اجتماعی‌ در زمینة‌ تعصبات‌ نژادی‌ را با در نظر گرفتن‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ فرد مورد مطالعه‌ قرار دهد (اِل.بی، براون() 1987 صفحه‌ 98). تقسیم‌بندی‌ آلپورت‌ در خصوص‌ جهت‌گیری‌ مذهبی‌ فرد توانسته‌ است‌ توجه‌ زیادی‌ را طی‌ سالیان‌ اخیر به‌ خود معطوف‌ دارد و در مطالعاتی‌ که‌ عامل‌ مذهب‌ مورد توجه‌ روان‌شناسان‌ باشد به‌ عنوان‌ یک‌ نظریه‌ کارآمد مورد استفاده‌ قرار گیرد. آلپورت‌ بر حسب‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ افراد، آنها را با دو جهت‌گیری‌ دینی‌ درونی‌ و بیرونی‌ تقسیم‌بندی‌ کرد. از نظر آلپورت‌ افراد مذهبی‌ با جهت‌گیری‌ درونی‌ ضمن‌ درونی‌ سازی‌ ارزشهای‌ دینی، مذهب‌ را به‌ مثابه‌ هدف‌ در نظر می‌گیرند. در حالیکه‌ افراد با جهت‌گیری‌ بیرونی، دین‌ را صرفاً‌ وسیله‌ای‌ برای‌ نیل‌ به‌ اهداف‌ دیگر در نظر می‌گیرند (آلپورت‌ و راس‌ 1967 به‌ نقل‌ از اِ‌ ی‌ فولتون() 1997). اخیراً‌ نظریه‌ آلپورت‌ در زمینه‌ جهت‌گیری‌ دینی بیرونی‌ به‌ دو مقولة‌ اجتماعی‌ و شخصی‌ بسط‌ یافته‌ است. طبق‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ افراد دارای‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ بیرونی‌ اجتماعی‌ از مذهب‌ جهت‌ نیل‌ به‌ اهدف‌ اجتماعی‌ سود می‌جویند، در حالیکه‌ در جهت‌گیری‌ مذهبی‌ بیرونی‌ شخصی‌ افراد از مذهب‌ جهت‌ کسب‌ امنیت‌ فردی‌ استفاده‌ می‌کنند (گورساچ‌ و مک‌ فرسون‌ 1989، کرک‌ پاتریک‌ 1989 به‌ نقل‌ از اِ‌ ی‌ فولتون() 1997). یکی‌ دیگر از روان‌شناسانی‌ که‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نظریه‌ای‌ راهگشا مطرح‌ کرده‌ است‌ اریک‌ اریکسن‌ است. اریکسن‌ که‌ یک‌ نو فرویدی‌ است‌ نسبت‌ به‌ دین‌ موضع‌گیری‌ مثبتی‌ دارد. وی‌ معتقد است‌ بین‌ نهادهای‌ اجتماعی‌ به‌ وجود آمده‌ در طول‌ تاریخ‌ زندگی‌ انسان‌ و نیازهای‌ روان‌شناختی‌ او ارتباط‌ وجود دارد. به‌ نظر اریکسن‌ دین‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نهاد اجتماعی‌ در طول‌ تاریخ‌ در خدمت‌ ارضأ «اعتماد اساسی» بشر بوده‌ است. اریکسن‌ بر خلاف‌ فروید دین‌ را به‌ عنوان‌ بازگشت‌ به‌ دورة‌ کودکی‌ ندانسته‌ و آن‌ را برای‌ تامین‌ نیاز اعتماد اساسی‌ بشر ضروری‌ می‌داند (اریک. اریکسن() 1968 صفحه‌ 106).اریکسن‌ اولین‌ مرحلة‌ تحول‌ «من» را به‌ عنوان‌ «اعتماد» در برابر «عدم‌ اعتماد» نامیده‌ و معتقد است‌ که‌ کودک‌ در اولین‌ مرحله‌ از تحول‌ شخصیت‌ خود به‌ تدریج‌ جهان‌ خارج‌ و مادر را به‌ عنوان‌ پدیده‌ای‌ قابل‌ اعتماد درک‌ می‌کند. وی‌ معتقد است‌ «اعتماد» در دوران‌ کودکی‌ پایه‌ ظرفیت‌ «ایمان» در بزرگسالی‌ را فراهم‌ می‌کند. ایمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نیاز حیاتی، انسان‌ را به‌ سوی‌ پذیرش‌ دین‌ سوق‌ می‌دهد (اریک. اریکسن() 1968 صفحه‌ 106). مفهوم‌ دیگری‌ توسط‌ اریک‌ اریکسن‌ مطرح‌ شده‌ است‌ که‌ با دین‌ ارتباط‌ پیدا می‌کند. این‌ مفهوم‌ عبارتست‌ از «هویت» و «بحران‌ هویت». مفهوم‌ هویت‌ که‌ توسط‌ اریکسن‌ مطرح‌ شد از سوی‌ جیمزمارشیا در یک‌ الگوی‌ چهار وضیعتی‌ هویت‌ توسعه‌ یافت. این‌ چهار وضعیت‌ عبارتند از: هویت‌ یافتگی، بحران‌ زدگی، دنباله‌روی‌ و آشفتگی. هریک‌ از چهار وضعیت‌ هویتی‌ تعریف‌ شده‌ از سوی‌ مارشیا در تجدید نظرهای‌ بعدی‌ با توجه‌ به‌ دو بعد عقیدتی‌ و بین‌ شخصی‌ تفکیک‌ شد (گرو توند و همکاران‌ 1982 و آدامز و همکاران‌ 1982 به‌ نقل‌ از اِ‌ی. فولتن() 1997). براساس‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ آدامز و همکارانش‌ به‌ ارائه‌ یک‌ پرسشنامه‌ جهت‌ سنجش‌ وضعیت‌ هویت‌ فرد تحت‌ عنوان‌ «سنجش‌ عینی‌ وضعیت‌ هویت‌ من‌ توسعه‌ یافته» که‌ به‌ صورت‌ مخفف‌ باEOM - EIS مشخص‌ شده‌ است‌ اقدام‌ کردند (آدامز()و همکاران‌ 1989). البته‌ هنوز پژوهش‌های‌ انجام‌ شده‌ در زمینة‌ رابطة‌ دین‌ و هویت‌ بسیار اندک‌ است‌ و بدون‌ پژوهش‌های‌ کافی‌ نمی‌توان‌ به‌ دقت‌ ارتباط‌ این‌ دو مقوله‌ را با یکدیگر دقیقاً‌ مشخص‌ نمود (اِ‌ی. فولتن() 1997). علیرغم‌ پژوهش‌های‌ اندک‌ در این‌ زمینه‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ آدامز 1989 دین‌ را در کنار شغل، سیاست‌ و فلسفة‌ زندگی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ عنصر عقیدتی‌ در پرسشنامه‌EOM-EIS وارد کرده‌ است، خود نشان‌ دهندة‌ ورود دین‌ به‌ عنوان‌ یک‌ سازة‌ روان‌شناختی‌ در حیطة‌ روان‌شناسی‌ تحول‌ شخصیت‌ حائز اهمیت‌ است. پیشرفت‌های‌ بدست‌ آمده‌ در حوزة‌ تحول‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ و نیز مسلح‌ شدن‌ روان‌شناسی‌ به‌ روش‌ بررسی‌ تحولی‌ مفاهیم‌ و سازه‌های‌ روان‌شناختی‌ به‌ مطالعات‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیز کمک‌ شایانی‌ کرده‌ است. فولر و لوین‌ 1980 (به‌ نقل‌ از وایتزمن‌ لورنس()1994) در زمینة‌ بررسی‌ ایمان‌ به‌ ارائه‌ نظریه‌ای‌ تحولی‌ شامل‌ شش‌ مرحله‌ پرداخته‌اند. این‌ نظریه‌ که‌ از برخی‌ جهات‌ به‌ نظریة‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ شباهت‌ دارد، می‌تواند در مطالعة‌ ارتباط‌ دین‌ با متغیرهای‌ دیگر با توجه‌ به‌ مراحل‌ مختلف‌ ایمان‌ و سطح‌بندی‌ افراد در مراحل‌ مختلف‌ آن‌ کمک‌ شایانی‌ نماید. از نظر فولر ولوین‌ (1980) (به‌ نقل‌ از وایتزمن‌ و لورنس() 1994 صفحه‌ 119) ایمان‌ مذهبی‌ برای‌ افراد در سنین‌ مختلف‌ دارای‌ ساختار متفاوتی‌ است. این‌ دو نظریه‌پرداز ساختار ایمان‌ را مجموعه‌ای‌ از باورها می‌دانند که‌ در هر مرحله‌ تعیین‌ کنندة‌ چگونگی‌ عملیات‌ ذهنی‌ در استدلال‌ یا قضاوت‌ دربارة‌ موضوعات‌ مورد توجه‌ در حیطة‌ دین‌ است. به‌ طور خلاصه‌ شش‌ مرحلة‌ ایمان‌ از نظر فولر ولوین‌ (1980) به‌ ترتیب‌ زیر است: ‌ ‌مرحله‌ اول‌ - ایمان‌ شهودی‌ - فرافکنی: در این‌ مرحله‌ ایمان‌ بیانگر ابراز آرزوهای‌ کودک‌ است. کودکان‌ در سن‌ 3 تا 7 سالگی‌ دارای‌ جهت‌گیری‌ خیالبافانه‌ و تقلیدی‌ هستند، ولی‌ محتوای‌ فکر آنها دارای‌ الگوهای‌ نسبتاً‌ سیال‌ است. در مرحلة‌ اول‌ فولر همانند مرحلة‌ اول‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ کودک‌ کاملاً‌ خود میان‌ بین‌ بوده‌ و در عین‌ حال‌ در خصوص‌ تابوهای‌ موجود در جامعه‌ نسبت‌ به‌ برخی‌ از اعمال‌ کاملاً‌ آگاهی‌ دارد. ‌ ‌مرحله‌ دوم‌ - ایمان‌ اسطوره‌ای‌ - سطحی: کودک‌ در این‌ مرحله‌ به‌ درونی‌ کردن‌ داستانها، اعتقادات‌ و جنبه‌های‌ مختلف‌ مربوط‌ به‌ فرهنگ‌ جامعه‌ می‌پردازد. اعتقادات‌ و قواعد اخلاقی‌ در این‌ مرحله‌ کاملاً‌ عینی‌ و سطحی‌ هستند. این‌ مرحله‌ با گسترش‌ و تصریح‌ شکل‌گیری‌ شخصیت‌ کودک‌ تحت‌ تأثیر ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ دیگران‌ همراه‌ است. ‌ ‌مرحله‌ سوم‌ - ایمان‌ ترکیبی‌ - قراردادی: در مرحلة‌ سوم‌ نوجوان‌ نسبت‌ به‌ دیدگاهها و باورهای‌ موجود در خارج‌ از خانواده‌ آگاهی‌ می‌یابد. بنابراین‌ در این‌ مقطع‌ ایمان‌ مذهبی‌ در خدمت‌ تدارک‌ جهت‌ یابی‌ منسجم‌ از دنیای‌ متنوع‌ و پیچیده‌ بوده، دیدگاههای‌ معارض‌ با یکدیگر را در یک‌ چارچوب‌ کلی‌ با یکدیگر ترکیب‌ کرده‌ وحدت‌ می‌بخشد. مرحله‌ سوم‌ اصولاً‌ در نوجوانی‌ آغاز می‌شود و به‌ اوج‌ خود می‌رسد و در عین‌ حال‌ برای‌ بسیاری‌ از بزرگسالان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ تعادل‌ جویی‌ دائمی‌ تلقی‌ شده‌ از این‌ مرحله‌ فراتر نمی‌روند. در مرحلة‌ سوم‌ اگر چه‌ شخص‌ دارای‌ یک‌ «ایدئولوژی» است‌ که‌ شامل‌ مجموعه‌ای‌ از باورها و ارزشهای‌ بیش‌ و کم‌ باثبات‌ است، اما این‌ ایدئولوژی‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ واقعیت‌ مستقل‌ مورد بررسی‌ و آزمایش‌ قرار نمی‌دهد. ‌ ‌مرحله‌ چهارم‌ - ایمان‌ وابسته‌ به‌ طرز تفکر فردیت‌ یافته: مرحلة‌ چهارم‌ شامل‌ درونی‌ کردن‌ باورهای‌ فرد است. انتقال‌ از مرحلة‌ سوم‌ به‌ چهارم‌ بسیار حائز اهمیت‌ است. چون‌ با این‌ انتقال‌ نوجوان‌ و یا بزرگسال‌ باید مسئولیت‌ پذیرش‌ هرگونه‌ سبک‌ زندگی، ارزشها و تعهدات‌ عملی‌ نسبت‌ به‌ آنها را به‌ عهده‌ گیرد. ‌ ‌مرحله‌ پنجم‌ - بازنگری‌ در ایمان‌ تثبیت‌ شده: در مرحله‌ پنجم‌ علیرغم‌ تثبیت‌ اعتقادات‌ فرد که‌ طی‌ مراحل‌ قبل‌ شکل‌ گرفته‌ است، شاهد بروز یک‌ بحران‌ در اعتقادات‌ شخص‌ هستیم. این‌ تردید و بازنگری‌ نسبت‌ به‌ اعتقادات‌ در فواصل‌ نیمه‌ عمر انسان‌ رخ‌ می‌دهد. فولر و لوین‌ با استفاده‌ از مفاهیم‌ روان‌ تحلیل‌گری‌ مرحلة‌ پنجم‌ را مورد تجربه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهند. بنابر نظر آنها در این‌ مرحله‌ اطمینان‌ نسبت‌ به‌ ارزشها توسط‌ فشارهای‌ حاصل‌ از سرکوبی‌ بخش‌ هشیار شخصیت‌ در دوران‌ اولیه‌ زندگی‌ زیر سؤ‌ال‌ و یا مورد بی‌توجهی‌ قرار می‌گیرد. این‌ نظریه‌پردازان‌ از به‌ گوش‌ رسیدن‌ پیامهای‌ مربوط‌ به‌ جنبه‌های‌ عمیق‌ «خود» سخن‌ می‌گویند. این‌ پیامها شامل‌ بازشناسی‌ انتقادی‌ بخش‌ ناهشیار اجتماعی‌ انسان‌ است. محتوای‌ دینی‌ پیامها عبارتند از: اسطوره‌ها، تصاویر آرمانی‌ و تعصب‌هایی‌ که‌ با توجه‌ به‌ تربیت‌ ناشی‌ از طبقات‌ اجتماعی‌ خاص، سنت‌های‌ مذهبی‌ و گروههای‌ قومی‌ بخصوص‌ عمیقاً‌ در «سیستم‌ خود» فرد رسوخ‌ کرده‌ است. ‌ ‌مرحله‌ ششم‌ - ایمان‌ جهانی: همانطور که‌ در مرحله‌ ششم‌ قضاوت‌ اخلاقی‌ کلبرگ‌ مطرح‌ شده‌ است، مرحله‌ ششم‌ از تحول‌ ایمان‌ نیز از جهت‌ وقوع‌ بسیار اندک‌ است. کسانی‌ که‌ مرحلة‌ ششم‌ ایمانی‌ جهانی‌ را تجربه‌ کرده‌اند، احساس‌ رابطة‌ نزدیک‌ و صمیمانه‌ بین‌ خود و جهان‌ پیرامون‌ خود را گزارش‌ کرده‌اند. تجارب‌ مطرح‌ شده‌ در مرحلة‌ ششم‌ تحول‌ ایمان‌ مبنی‌ بر احساس‌ رابطة‌ نزدیک‌ بین‌ فرد و جهان‌ پیرامون‌ را در نظریة‌ فولر تحت‌ عنوان‌ تجربة‌ اوج‌ در افراد خود شکوفا و نیز در توصیفات‌ تجارب‌ دینی‌ مطرح‌ شده‌ توسط‌ ویلیام‌ جیمز (1901) در کتاب‌ گونه‌های‌ تجارب‌ دینی‌ وجه‌ تشابه‌ بسیار زیادی‌ دیده‌ می‌شود. اگر چه‌ نظریه‌ فولر و لوین‌ به‌ عنوان‌ پایه‌ و مبنایی‌ نظری‌ امکان‌ پژوهش‌های‌ سازمان‌ یافته‌تری‌ را فراهم‌ می‌کند ولی‌ هنوز جمع‌بندی‌های‌ روشن‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیازمند پژوهش‌های‌ متعددی‌ است. پیشرفت‌های‌ بدست‌ آمده‌ در حوزة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ ضرورت‌ انجام‌ پژوهش‌های‌ طولی‌ و استفاده‌ از روش‌های‌ تجربی‌ را از نظر برخی‌ از روان‌شناسان‌ مانند گورساچ‌ (1988) ( به‌ نقل‌ از راتیزمن‌ و لاورنس() 1994 صفحه‌ 120) محرز کرده‌ است. در این‌ مقاله‌ دیدگاه‌ چند تن‌ از روان‌شناسان‌ غربی‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ به‌ طور مختصر مطرح‌ شد. علت‌ انتخاب‌ نظریة‌ این‌ روان‌شناسان‌ در مقالة‌ حاضر و طرح‌ دیدگاه‌ آنان، علاقة‌ آنها به‌ دین‌ و مطالعة‌ آن‌ با نوعی‌ گرایش‌ مثبت‌ آنها به‌ دین‌ بوده‌ است. البته‌ ممکن‌ است‌ نظریات‌ روان‌شناسان‌ دیگری‌ را نیز بتوان‌ به‌ این‌ مجموعه‌ اضافه‌ کرد. چون‌ بررسی‌ کامل‌ دیدگاه‌ همة‌ روان‌شناسان‌ در زمینة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ نیازمند نقد و بررسی‌ مبانی‌ جهان‌بینی‌ و اعتقادات‌ هریک‌ از روان‌شناسان‌ نسبت‌ به‌ دین‌ است، بنابراین‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد تا دیدگاه‌ روان‌شناسانی‌ که‌ با استفاده‌ از روان‌شناسی، دین‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ متغیر خنثی‌ مانند سایر متغیرها در نظر می‌گیرند و یا حتی‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ ارزش‌ منفی‌ در نظر می‌گیرند جداگانه‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار گیرد. ‌

 

 

 

 

منبع ؛خبر گذاری فارس 

سنت های روانشناسی دینی

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۳۳ ب.ظ | Fateme Hamdi | ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

 

روانشناسی دین حوزه ای بین رشته ای میان روانشناسی و دین پژوهی استودانشی است که به تبیین و توصیف تجارب ، نگرشها و رفتار های دینی از منظر روانشناسی می پردازد ،

این دانش از اواخر قرن 19شروع شد و در چهار سنت انگلیسی _امریکایی ، آلمانی ، فرانسوی روسیه ای تقسیم شد که البته  مکتب روسیه رشد زیادی نکرد ،دراینجا خلاصه از آنها را بیان میکنیم . 

 

سنت انگلیسی _امریکایی

 

چهره شاخص سنت انگلیسی آمریکایی که به تجربه گرایی و استفاده از نمونه ها و موارد عینی و توصیف آماری مبتنی است، روانشناس کارکرد گرا ویلیام جیمز است . که با نگاه تجربی به تحلیل روانشناختی احوال دین می پردازد .

او که معتقد بود به ارزیابی نهایی اندیشه یا تجربه ازطریق بررسی نتیجه و میزان سود مندیان در زندگی است بر دومعیار سازگاری با امور و اصول مفروض صحیح و همچنین احساس شهود ودرونگری به عنوان اصلی ترین و اطمینان بخش ترین ابزار پژوهشی تکیه دارد. 

روانشناسی دین به تحلیل روانشناختی مفاهیم واموزه های دینی به معنای پیدایش رشد تبیین آسیب شناسی وپیامدهای موضوعات دینی می پردازد.

از آنجاکه روانشناسی دین زیر مجموعه دو دانش روانشناسی ودین پژوهی قرار میگیرد از دوروش کیفی و کمی به کار گرفته میشود ،ویلیام جیمز در تعریف دین نگاهی تجربی دارد و می‌گوید بسیاری از فیلسوفان دین تلاش کرده اند تعاریف زیادی برای دین ارائه دهند ، اما هیچ یک نتوانسته اند جوهر وذات واحدی را برای دین تبیین کنند و حداکثر ویژگی های دین را بیان کرده اند او معتقد است که نمی توان ویژگی های آن رانشان داد ومتقد بود دین عبارت است از احساسات ، اعمال و تجارب شخصی انسانها که در عالم تنهایی شأن اتفاق می افتاد به گونه ای که خودشان را در ارتباط با آنچه امر الوحی تلقی میشود مییابند .

جیمز در عین حال که تنوع ادیان و کثرت گرایی را به رسمیت می شناسند گوهر یگانه ای را برای دین درنظر میگیرد ، ودر زیر تنوع گسترده که در اندیشه دینی وجود داردنوعی     یگانه کی دراحساسات و رفتار است که این عناصر بهتر می توانند گوهر دین داری را شناسایی کنند . 

از آنجا که روانشناسی دین زیر مجموعه دو دانش  روان شناسی و دین پژوهی قرار می گیرد از روشهای کیفی و کمی استفاده میشوند . پیشینه رویکرد کمی در روانشناسی دین به گالتون در انگلیس و هال و مکتب کلارک در آمریکا بر می گردد. در سنت انگلیسی _امریکایی که بنیان گذار آن گالتون انگلیسی است . به توصیف رفتار های دینی از طریق توزیع پرسشنامه و آزمون با به کارگیری آمار پرداخته می شود و از دیگر طرفداران این سنت استنلی هال و آدین استار باک هستند. 

استنلی هال بنیان گذار دانشکده روانشناسی دین در دانشگاه کلارک آمریکا است . دو شاگرد برجسته هال جیمز لوبا و استار باک که موضوع مورد تحقیق این دو نو کیشی بود ‌‌ .

هال بنیان گذار روانشناسی دین در آمریکا و معتقد بود که برای منطبق کردن دین با نیاز ها ی شخصی و اجتماعی دنیای مدرن از روانشناسی به عنوان وسیله ای برای بازسازی دین باید بهره گرفت . روش پرسشنامه و مصاحبه را  و زندگی خود نوشت را در بررسی های دینی به کار برد . 

 

استار باک نخستین کسی که کتابی در زمینه روانشناسی دین نوشت با نام «روانشناسی دین 1899»این کتاب نتایج تحقیق 5ساله اش در مورد رویکرد دین  است با 192نفر کار کرد و زندگی خود نوشت آنها را تحقیق کرد 1265پاسخ به پرسشنامه ای کوتاه دریافت ،او معتقد بود تغییر آیین با آغاز بلوغ همزمانی دارد بلوغ جنسی فرصت بیداری مذهبی است نه علت آن . استار باک برای تحقیق درباره پیدایش مفهوم خدا میان اقوام بدوی با توجه به تحول و تکامل شخصیت از روش گرد آوری و مطالب زندگی نامه ای درون نگری ، تامل شخصی و پرسشنامه استفاده کرد و آنها را طبقه بندی و تجزیه و تحلیل نمود .

 

جیمز لوبا یکی دیگر از شاگردان هال بود که اعتقاد داشت آگاهی دینی و تجربه و احوال عرفانی تفاوت کیفی با آگاهی انسان عادی ندارد ،تجربه دینی مجموعا فاقد موضوعی متعالی و کاملا نتیجه نیرو های طبیعی است تجربه عرفانی را می شود فرایند های روانی_فیزیو لوژیک تبیین کرد و معتقد بود که دانشمندان آگاه به خدای انسان وار یا جاودانگی اعتقاد ندارند . 

 

 

 

منبع ؛روانشناسی دین از دید گاه ویلیام جیمز و سایت خبری ایرنا 

 

 

 

 

سنت فرانسوی 

 

 

سنت فرانسوی که نمایندگان آن در قرن 20پیر ژانه -تئوذل ریبو و تئودور فلورئا بودند که بیشتر آسیب شناسی دین یعنی بررسی تاثیرات منفی آن بر سلامت روان افراد گرایش داشتند.

واثاری که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه گردید بیشترین کمک را در فرانسه به روانشناسی دین کرد ارتباط بیماری روانی با دین داری مهمترین موضوع روانشناسی مرضی در باب  روانشناسی مرضی در باب روانشناسی دین بود 

​​​​​

 

 

 

 

 

منبع سایت خبری ویستا و ایرنا 

 

 

 

 

 

 

 

 

سنت آلمانی 

 

 

ویلهلم ونتسنت دیگری را در روانشناسی را بنیان نهادکه مبنی بود بر مشاهده و ملاحظه و رفتار و عقاید دینی اقوام وگروه ها ونه لزوما افراد .ونت پیشگام در درونگری کنترل شده تجربی وبنیان گذار روانشناسی تجربی بود ، ومعتقد بود فرایند های عالیتر روانی در نماد فرهنگی مثل زبان اسطوره ودین عینیت می یابد ، فنون روانشناسی فردی (پرسشنامه و..)که در آمریکا رایج است برای هر نوع روانشناسی دین بی فایده است واو درصدد در آمد که دین را ازطریق بازسازی گذشته بعید ، آن و تحولات بعدی تبیین کند در حوادث ذهنی ابتدایی وغیره دینی ریشه دارد ، وباتحول  اسطوره دین  پدید می آید ، ودین عبارت از این احساس است که دنیای ما بخشی از دنیای بزرگتر و طبیعی است که در آن اهداف والاتر انسانی به ثمر می نشیند و تحقق می یابد 

 

 

زیگموند فروید _فروید نقش زیادی در روانشناسی دین دارد فروید دین را توهم ومخدر میداند و امید وار بود نوع بشر بتواند بران چیره شود فروید ۴کتاب عمده در روانشناسی دین نوشت ۱توتم وتابو 1913،،۲اینده یک پندار 1927،،،۳تمدن پناه سندی های آن 1930,,۴موسی ویکتا پرستی 1939,

 

یونگ زادمر به دلیل توجه جدی به روانشناسی پدیده های دینی ممتاز هستند ارزیابی مثبت این دو از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحو ژرف تر و جامع تر از مسائل جنسی که فروید محور روح بشر می انگاشت نقطه جدایی آنها از فروید شد . 

 

 

 

​​​​​​منبع سایت خبری ویستا و ایرنا

​​

 

 

 

سنت روسیه 

 

کمونیسم ، آموزه های کمونیسم به وسیله فردی به نام کارل مارکس به وجود آمد مارکس که در حمایت از جامعه کارگری برخواسته بود این آرمان را درست می پروراند که روزی پرچم ثروتمندان واقتصاد کاپیتالیسم را به زیر بکشد کمونیسم مکتبی است که پیروان ان از دید روحانیون مسیحیت و اسلام مرتد وملحد اند این مکتب در مسائل گوناگون مذهبی و اجتماعی وعقایدی دارد مثلاً کمونیسم وجود خداوند وبه طور کلی تمام امور غیبی را انکار کردند ومعتقد اند که اساس تمام اشیا ماده است شعار آنها این بود که ما به سه نفر ایمان داریم مارکس و استالین و لنین و به سه چیز کافر هستیم الله دین مالکیت شخصی آنها اعتقادی به وجود آخرت ندارند و گویند هر عذاب وثوابی باشد درهمین دنیاست وجز این دنیا دیگر نه عذابی وجود دارد و نه ثوابی آنها معتقد اند که ادیان مختلف چیزی نیستند جز وسیله در دام انداختن اقوام و حقیقت ادیان آمده اند تا خادم آمپر یالیزم و ااستهثار باشند لیزا از آموزه های این است که دین افیون توده هاست مفهوم این جمله از دید مارکسیستی وکمونیستی این است که اقشاری مانند روحانیون مردم را فریب داده اند ودین را اسباب رسیدن خود به قدرت می کنند و مردم عام هم فریب می خورند و ایدئولوژی (هدف ،اندیشه)آنها  غیر دینی است ودر این فضا جایی برای رشد روانشناسی دینی وجود ندارد و سنت روسیه رشد زیادی نداشت . 

​​​​​​

 

منبع وبسایت تبیان ایرناوBBC